-
خاطره
دوشنبه 22 شهریور 1389 22:53
اولین دفتر خاطرات: و اولین خاطره (۱۳/۱۱/۶۹) اون نجایی که خط قرمز کشیدم خودم بلد نبودم داداشم نوشت!!!!
-
منت!
شنبه 28 فروردین 1389 18:05
تلخ بودی و تمام شیرینیها را خرج بلعیدنت کردم! دیگر تندی نکن!!! پ.ن: به خودت نگیر...
-
پول خرد
شنبه 24 بهمن 1388 21:25
گزینه صحیح کدام است؟ 1- وظیفه ی مسافر است که به راننده تاکسی پول خرد بدهد. 2- وظیفه ی راننده است که پول خرد به اندازه کافی داشته باشد تا مابقی پول مسافر را بدهد. 3- هیچکدام.
-
بدون عنوان
یکشنبه 15 شهریور 1388 19:12
نبش قبر خاطرات... کدوم خدا؟
-
چتر
شنبه 29 فروردین 1388 21:05
عاشق شدم ... عاشق چتر ... نه برای اینکه زیر باران بلا خیس نمیشوم .... عاشق زیر باران گریه کردنش شدم ... عاشق چترشدم . دارم میرم سربازی ... بدون چتر .
-
هدیه برای شب یلدا
جمعه 29 آذر 1387 21:32
بهش سفارش نقاشی دادم... برام کشید بی منت. این کلگدنه ( کرگدن )... همه ی تلاششو کرده... - این چیه آقا مهدی؟ گاو... -شاخش کو؟ بچه گاو... - اینم فیله دیگه؟ آره
-
توقف ممنوع
جمعه 15 آذر 1387 22:28
توقف ممنوع ۱ ۲ ۳ شروع... صوت خوش نغمه ی آب از دل ما داشت سخن... تو... کدئین... دلتنگی... آرامش... استرس... بیدارشو شب از نیمه گذشته است... درد...درد...درد... عشق... درس... خدا... من... سربازی... دیگر جای سکوت نیست... ورق... شکم... حجاب... با همه یک رنگ شدیم... سیگار... تست... اذان... تو... مالیات بر ارزش افزوده......
-
به یاد جنگ
چهارشنبه 10 مهر 1387 16:47
اندکی دورتر از اینجاها نه به اندازه ی اینجا تا کوه نه به اندازه ی اینجا تا ماه نه به اندازه ی دلتنگی یوسف در چاه سر راهی به خدا سر سجاده ی مهر دیدمش مادری غرق دعاست گونه هایش غمگین شانه هایش سنگین و نگاهش گریان لیک دیدمش خندان بود و من از خنده ی مادر حیران... منزلش خانه ای از خشت و حصیر بسترش تکه ای از خاک کویر کودکش...
-
پدربزرگ رفت...
پنجشنبه 4 مهر 1387 11:23
«حاج حسین فوت شده؟ خدا رحمتش کنه، راحت شد بنده خدا... » (!) این جمله ای بود که خیلیا میگفتن، وقتی میشنیدم تا مغز استخونم آتیش میگرفت... خدایا راحتیه هیچکس رو در مرگ قرار نده...!
-
نامردی
پنجشنبه 21 شهریور 1387 18:02
این نهایت نامردیه که از دیدن کسی مشعوف بشی و به روی خودت نیاری، این معنای واقعیه نامردیه که از همنشینی (هرچند بیهوده) با یک نفر احساس خوشی بهت دست بده و به روی خودت نیاری، آقا این ته نامردیه که تو آرزو داشته باشی کنار یه نفر باشی و اون خبر نداشته باشه، این ته نا مردیه که تو از شنیدن صدای یه نفر لذت ببری و به روی خودت...
-
یاوه..
یکشنبه 10 شهریور 1387 22:52
مستقیم راهی بود در نزدیک در دور دست ها به بیراهه رفتیم می خواستیم خوب باشیم با فردا از دیروز بدی را شروع کردیم می توانستیم فرشته ای باشیم در آسمان ها آدم, آدم, آری آدم انسانمان کرد و ما طعم تلخ زمینی بودن را چشیدیم آهااااااااااای آدم!!!.... نگاه کن! من اینجام از دیروز تا فردا گناه از توست که من اینجام.
-
پاپیلون
جمعه 1 شهریور 1387 07:00
دیشب برای بار دهم این فیلم رو دیدم بازم دلم میخواد ببینم...
-
خدایا کجایی!؟
یکشنبه 6 مرداد 1387 23:30
ای خدا دلگیرم ازت
-
روز مادر
سهشنبه 4 تیر 1387 13:19
گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهن گرفتن آموخت شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت پس هستی من ز هستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست «ایرج میرزا»
-
بن بست باز
جمعه 31 خرداد 1387 10:31
«بن بست» آقا مهدی: این علامت چیه آقا جواد؟ من: این یعنی که این کوچه بن بسته آقا مهدی: بن بست یعنی چی؟ من : یعنی راهی که تهش بسته باشه آقا مهدی: یعنی چی تهش بسته باشه؟ یعنی تهش دیواره؟ من: آره آقا مهدی: پشت دیواره چیه؟ اصلا تا کجا دیواره؟ چه جوری میشه رفت پشتش آقا جواد؟ من:( سکوت )...........!!
-
علی
یکشنبه 19 خرداد 1387 14:07
نمیدونی چقدر دلم لک زده واسه قدم زدن و سیگار کشیدن با علی........ علی سر آغاز شعر است و نام به نام خداست داستانم قصه ی یاریست که از یاران جداست همانی که ار مرکبش از ویرانه ها گذر کند جان فرش میکنم به قدومش خدا گواست با آنکه در کاهدان مصائب به سان سوزن است لیک رهنمون و نصیحتش یر من آشفته شفاست هرگز نخواهد که راز دلش بر...
-
نوار غزه
چهارشنبه 1 خرداد 1387 21:51
به شما هیچ ربطی نداره! آقا به توچه؟؟؟!! اصلا به ما چه؟؟ اصلا به کسی ربطی نداره همین که هست.
-
امیر
یکشنبه 15 اردیبهشت 1387 13:08
«امیر» امیر است آنکه رحمتی از بیکران خداست امیر است آنکه آیتی از عشق بی ریاست امیر است چنان نیک خوی و پسندیده طبع و راد کاندر خور ستایش است و از یاران با وفاست امیر است خوش قریحه و با ذوق و خوش بیان آزاده فکر و عاشق و مشتاق و با صفاست امیر است مردی از سرزمین شعر و شراب که نظمش مثال حافظ اندر خور مدح و ثناست امیر است...
-
جنگ یک نفره
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1387 09:28
«سردار جنگل» در ۱۹۴۵ بمب اتمی در هیروشیما منفجر شد. سه چهارم شهر ویران شد و حدود هشتاد هزار نفر کشته شدند. چهار روز بعد ناکازاکی هم توسط یک بمب دیگر هدف قرار گرفت و ویران شد. و سه روز بعد ژاپن تسلیم شد و جنگ جهانی دوم خاتمه یافت . ولی در سراسر اقیانوس اطلس در جزایر کوچک و دور افتاده دسته هایی از سربازان ژاپنی بدون...
-
پشت مو...
سهشنبه 10 اردیبهشت 1387 19:07
-
همینجوری!
سهشنبه 3 اردیبهشت 1387 22:07
اگه گفتی این چیه؟
-
خدا,آدم ,کلاغ
جمعه 30 فروردین 1387 14:45
خدا انسان را به خاطر خوردن دانه ای گندم از بهشت راند و ما امروز خروار خروار گندم درو میکنیم و دو مترسک, که مبادا کلاغها گندم ها را بخورند "ما خدا گشته ایم وکلاغ ها آدم"
-
انگولگ سیاسی
دوشنبه 26 فروردین 1387 19:16
توی ده ارادون ممولی اومد تو میدون ممولی نگو، بلا بگو تنبل تنبلا بگو موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه نه خاتمی، نه هاشمی، نه بچه های تحکیمی هیچکس باهاش رفیق نبود نشسته بود با چمران، با چند تا آبادگران باباش می گفت: ممولی می آی بریم حموم؟ نه نمی آم، نه نمی آم خودت رو می خوای اصلاح کنی؟ نه نمی خوام، نه نمی خوام...
-
صاعقه
چهارشنبه 21 فروردین 1387 18:32
صاعقه برگستره ی سیاه سکوت در بطن بی قرار مه در آن ارتفاع پست از هم آغوشی ِ بی پروای دو ابر با غریوی جانانه در لحظه ای کوتاه آسمان درخشان شد ومرگ چشمکی زد.
-
پیرامون جنس ضعیف
یکشنبه 18 فروردین 1387 22:46
زن در گلستان سعدی: مطالعه با دقت و چندین باره گلستان سعدی نشان می دهد که این گنجینه بزرگ ادبی ایران نقش زن در جامعه آن روز را به سه گروه تقسیم کرده است. متاسفانه در این اثر ادبی زن فقط یک بار نقش درجه یک دارد. البته این نقش درجه یک نیز منفی است. در باقی موارد که نامی از زن و یا عنصر زن به میان آمده نقش ها همه درجه دوم...
-
من اینجام
یکشنبه 18 فروردین 1387 13:19
من اینجام خونه ی ناصر اینا همین ! نظر بدهید!!!!
-
داخل پرانتز
چهارشنبه 14 فروردین 1387 15:22
-
مردم
شنبه 10 فروردین 1387 21:50
هرچه فریاد میزنم نمیشنوی مردم از بس مردم...
-
وحشت
شنبه 3 فروردین 1387 11:06
«وحشت» خدایا وحشت تنهاییم کشت کسی با قصه من آشنا نیست در این عالم ندارم همزبانی به صد اندوه مینالم روا نیست شبم طی شد کسی بر در نکوبید به بالینم چراغی کس نیفروخت نیامد ماهتاب بر لب بام دلم از این همه بیگانگی سوخت به روی من نمیخندد امیدم شراب زندگی درساغرم نیست نه شعرم می دهد تسکین به حالم که غیر از اشک غم در دفترم...
-
باداباد !
چهارشنبه 29 اسفند 1386 22:13
باداباد ! چه میدانم من چرایی؟ چه میفهمم؟ چه میخواهم؟ نمیدانم که باید بگویم آنچه میخواهد این دل تنگ سرش خورده بر سنگه منگه پیچیده درونش صدای دنگ دنگه گنگم یا بمیرم در سکوت لبریز از فریادهای اشباع شده از شکایتم چه میگویم ؟چه فکری در سرت آمد؟ چه خواهی گفت؟ نفهمیدم وجودت را سلامی یا خدا حافظ؟ تو میدانی؟ تو میفهمی؟...